نام تو برده میشود، چراغهای صلوات، در جان لحظهها فروزان میشوند. تا فضیلتی از تو گفته میشود، دلها از بوی گل محمدی زنده میشوند. یاد نویدبخش تو، دربهای صبح را به رویِ ما میگشاید. قرآن تو، نزدیکترین راه رهایی است و نهجالفصاحهات، پاکترین مبحث بندگی.
قرآن، معجزهای است که از دستهای روشن تو به ما رسید و مرهمی شد بر داغهای همه روزه بشریت.
نهجالفصاحه، سرزمین پهناور دوستی است، زمزمههای بهاری گنجشکان بر درخت است که روبهروی لحظات خستگی انسان، قد میکشد.
دنیا، شاداب و جوان میماند؛ اگر سطری از اندرزهای تو را به کار بندد؛ همچنانکه منبر و مسجد و مأذنه از ذکر و نام تو فعال ماندهاند.
تو را نشناختیم
یا رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ، تو را نشناختهایم و فقط میدانیم که نامت بر همه کائنات ترجیح دارد. چگونه میتوان شعاع دایره خوبیهایت را ترسیم کرد؟ «مدینه» با آن عظمتش، هیچگاه ادعا نمیکند که تو را شناخته است.
چگونه در خیال خام دنیا، رفتاری برای هم اعصار میگنجید؟
یا نبی اللّه صلیاللهعلیهوآله ! مگر میتوان بر سنت شریف تو بوسه نزد؛ حال آنکه پاسخگوی تمام نیازهای روز است؟! این درست که تو را نشناختهایم، اما همه هستی ما از احترام به نامت میگوید که بیت بیت، قصیدههای روشن در دلها میکاری و نور میپاشی در چشمهای خاک.
توحيد که لا اله الا ا... است
شرطش به خدا علي ولي ا... است
اسماء دوازده امام معصوم
توضيح محمدا رسول ا... است
ما در ملکوت عشق نا پيدائيم
بر خامه ي صورت آفرين شيدائيم
خورشيد محمد است و در ملک وجود
آن ذره که در حساب نايد مائيم
بر چهره ي تابان محمد صلوات
بر نور ششم ولي داور صلوات
امروز که بهر ملت ماست دو عيد
روز صلوات است مکرر صلوات
آئينه دار عالم هستي است هست ما
جام جهان نماست دل حق پرست ما
تا پيرو محمد و آل محمديم
بالاي دست هر دو جهان است دست ما
بر چهره ي زيباي محمد صلوات
بر گنبد خضراي محمد صلوات
سر تا به قدم آينه ي او زهراست
تقديم به زهراي محمد صلوات
قربان رسول و قلب پر عاطفه اش
و آن ذکر و دعا و ناله و زمزمه اش
در جشن ولادتش بگيريد همه
يک تذکره ي مدينه از فاطمه اش
امشب سخن از جان جهان بايد گفت
توصيف رسول انس و جان بايد گفت
در شام ولادت دو قطب عالم
تبريک به صاحب الزمان بايد گفت
جهان حريم خلوت جان شده
بهشت پر نور و چراغان شده
مکه شده حريم عشق و صفا
آمده گويا گهري دلربا
ملائک از عرش خدا مي رسند
بگوش جان ما ندا مي دهند
اهل جهان مست تولا شويد
از دل و جان عاشق و شيدا شويد
که جلوه اي ز حي سرمد آمد
مژده عزيزان که محمد آمد
شکر خدا آمده ختم رسل
رسيده ناجي جهان عقل کل
خلق شده نه فلک از برايش
جان جهانيان بود فدايش
تمام عالم شده مست رويش
فلک شده بسته به تار مويش
ماه بود جلوه ي رخسار او
خدا بود محو و خريدار او
کيست مگر اين گل نيکو سرشت؟
که شد زمين با قدم او بهشت
او شده مظهر خداي سرمد
نام گراميش بود محمد
آمده تا جلا دهد به دلها
آمده تا جهان کند مصفا
آمده تا مهر و وفا پرورد
کتاب حق به سوي ما آورد
او بخدا ساقي رحمت بود
آب و گلش ز باغ جنت بود
گفت خداوند تعالي چنين
به مدح و وصف خاتم النبيين
که خلقت از براي احمد بود
ارض و سما مال محمد بود
ليک کلام ما به عالم جلي است
خلقت احمد ز براي علي است
علي بود محرم اسرار دل
علي بود يوسف بازار دل
نبي بود در اين جهان عقل کل
علي بود وارث ختم رسل
قسم بر آن محبت احمدي
قسم بر آن عنايت سرمدي
امير مؤمنان اگر چه مولاست
وجود حيدر ز براي زهراست
دختر او از همگان سر بود
فاطمه اش کنيز حيدر بود
عشق نبي هميشه در اين تن است
مهر علي و فاطمه با من است
با سر ره عشق و وفا مي پويم امشب
يا مصطفي يا مصطفي مي گويم امشب
امشب زمين مکه در خود ماه دارد
ماهي به مانند رسول ا... دارد
وجه خداوند کريم آمد خوش آمد
امشب ز ره در يتيم آمد خوش آمد
اي آمنه در دست داري دسته گل را
ني دسته گل قنداقه ي ختم رسل را
اي آمنه در بين زنها سرفرازي
با اين پسر جا دارد ار بر خود بنازي
اي دلبران اين دلرباي دلبران است
پيغمبران ، اين خاتم پيغمبران است
غرق طراوت دامن صحراست امشب
فرخنده ميلاد اب الزهراست امشب
اين طفل خود حاکم به جنات النعيم است
باشد پدر بر خلق گر چه خود يتيم است
صد حاتم طايي گداي درگه اوست
ماه فلک شرمنده از روي مه اوست
عمري است باشد قبله ام روي محمد
من تا قيامت مستم از بوي محمد
اي بارگاه تو بهشت آرزويم
در روز محشر لحظه اي کن جستجويم
دل بيقراري مي کند در کنج سينه
کرده هواي ديدن شهر مدينه
هستي تو صاحب خانه و دل خانه ي توست
شمعي و جبريل امين پروانه ي توست
تو باغ گل من خار صحراي تو هستم
من گر چه مستم مست زهراي تو هستم
زيرا که باشد هستي عالم ز هستش
زهرا که جاي بو سه ات باشد به دستش
زهرا که او را صاحب قرآن ستوده
زهرا که دل از ساقي کوثر ربوده
زهرا که در دستش کليد سرنوشت است
زهرا که بوي سينه اش بوي بهشت است
زهرا که در راه علي از پاي ننشست
در سن هجده سالگي بار سفر بست
زهرا که درس عشق بر پروانه آموخت
دور علي گرديد تا سر تا بپا سوخت
من اي مسيحا تا نفس در سينه دارم
يا فاطمه يا فاطمه باشد شعارم
فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو عيد آمد
دو خورشيد جهان افروز در دو صبحگاه آمد
دو موسي از دو دريا يا دو يوسف از دو چاه آمد
دو رهرو يا دو رهبر يا دو مشعل دار راه آمد
دو شمع جمع بزم جان و رکن محکم ايمان
دو بحر رحمت و غفران دو دست قادر منان
دو آدم خو دو يوسف رو دو موسي يد دو عيسي دم
*****
دو دريا را دو رخشان گوهر يکدانه پيدا شد
دو جان جان جان دو دلبر جانانه پيدا شد
دو سرو ناز يا دو نازنين ريحانه پيدا شد
دو شمع آفرينش يک جهان پروانه پيدا شد
دو سرّ داور هستي دو جان در پيکر هستي
يکي پيغمبر هستي يکي روشنگر هستي
يکي سر الّه اکبر يکي وجه الّه اعظم
*****
دو شمع جمع انسانها دو شاه کشور جانها
دو باب ا... احسانها دو بسم ا... عنوانها
دو سرو باغ و بستانها دو باغ روح و ريحانها
دو واجب جاه امکانها دو مشعل دار کيهان ها
دو خالق را نماينده دو قرآن را سراينده
دو رحمت را فزاينده دو دلها را رباينده
يکي بر اولياء سادس يکي بر انبيا خاتم
*****
بشارت اي تمام عالم هستي بشير آمد
گل بستان سراي آفرينش در کوير آمد
نرفته ماه از بزم فلک مهر منير آمد
بشيران را بشير آمد نذيران را نذير آمد
جهان گرديده آسوده ملک رخ بر زمين سوده
فلک بر زيور افزوده محمد چهره بگشوده
ز مکه تافته خورشيد نورش بر همه عالم
*****
فلک امشب زمين مکه را از دور مي بوسد
ملک مهد محمد را به موج نور مي بوسد
بفرمان خدا خاک درش را حور مي بوسد
مسيح از عالم بالا کليم از طور مي بوسد
حرم پيموده ره سويش طواف آورده بر کويش
صفا چون گل کند بويش صفاها گيرد از رويش
به ياد لعل لبهايش کند رفع عطش زمزم
*****
چو آمد آمنه کم کم به هم چشم خدا جويش
دو لب خاموش اما عالمي گرم هياهويش
بناگه تافت خورشيد جهان آرا ز پهلويش
منور ساخت شرق و غرب را از پرتو رويش
سما در نور او گم شد زمين درياي انجم شد
لبش گرم تبسم شد وجودش در تلاطم شد
که ناگه چشم حق بينش دوباره باز شد از هم
*****
ندا از عمق جان بشنيد هان اي مهربان مادر
خدايت را خدايت را بخوان مادر بخوان مادر
سلامت مي دهد امشب زمين و آسمان مادر
که هستي آفرين هستيت بخشد رايگان مادر
ببين لطف مؤيد را بخوان دادار سرمد را
بدنيا آر احمد را محمد را محمد را
بذکر حق کن استقبال از پيغمبر اکرم
*****
دل شب آمنه تنها ولي تنها خدا با او
نه عبد ا... زنده نه زنان آشنا با او
دعا مي خواند و بودي آفرينش همصدا با او
سخن مي گفت فرزندش محمد در خفا با او
اميدش بود و معبودش وجودش بود و مولودش
محمد بود و مقصودش زهي از بخت مسعودش
گرفتش در بغل مانند جان خويشتن مريم
*****
ز يک سو رو به قبله مادرش حوّا دعا گويش
ز يک سو آسيه گلبوسه گيرد از گل رويش
ز يک سو مام اسماعيل همچون گل کند بويش
ز يک سو دستهاي مريم عذرا به پهلويش
که کم کم درد او کم شد رها از درد و از غم شد
جمال حق مجسم شد محمد ماه عالم شد
به استقبال او خيزيد از جا اي بني آدم
*****
در آن شب بارگاه آمنه خلد مخلّد شد
در آن شب جلوه گر مرآت حسن حي سرمد شد
در آن شب آفرينش محو و مات روي احمد شد
در ان شب بوسه زن مادر به رخسار محمد شد
چه عبدي در سجود آمد چه نوري در وجود آمد
چه غيبي در شهود آمد خدا را هر چه بود آمد
که او با هر دمش بر آفرينش جان دهد هر دم
*****
چو آن تابنده اختر زاد آن نور مجسم را
نه آن نور مجسم بلکه وجه ا... اعظم را
فروغي تافت از نورش که روشن کرد عالم را
ندا آمد که زادي بهترين فرزند آدم را
مبارکباد لبخندت گرامي باد فرزندت
بهين عبد خداوندت محمد طفل دلبندت
که مي خوانند مدحش را خدا و انبيا با هم
*****
تو امشب آدم و نوح و خليل ديگري زادي
ذبيح و خضر و داوود و کليم برتري زادي
مسيحا نه مسيحاي مسيحا پروري زادي
تو امشب بر همه پيغمبران پيغمبري زادي
رسل در تحت فرمانش کتب يک جمله در شانش
هزاران خضر عطشانش صد اسماعيل قربانش
مبارک اي گرامي مادر پيغمبر اکرم
*****
زمين مکه ديشب غرق در نور محمد بود
چراغ آسمان لبخند زن بر روي احمد بود
جهان آفرينش بهتر از خلد مخلد بود
تجلاي خدا در چهره ي عبدي مؤيد بود
مؤيّد باد قرآنش گرامي باد فرقانش
معطر باد بستانش جهان در تحت فرمانش
بناي اوست در سيل حوادث کوه مستحکم
*****
محمد اي چراغ روشني بخش جهان آرا
بر افروز و بر افروزان بنور خويش دلها را
بلرزان با نهيب آسماني کاخ کسري را
نداي تفلحوا از عمق جان برکش بخوان ما را
تو ما را دانش آموزي تو مهر عالم افروزي
تو برق اهرمن سوزي تو در هر عصر پيروزي
لواي توست با دست خدا بر دوش نه طارم
دومین شعر
سال عام الفيـــــــل در ماه ربيع
گشت جهان روشن با نوري وسيــــع
شهر مكه مطلع نور خـــــــــــدا
غرق در شادي تمام انبيـــــــــــــــــا
خاندان هاشمي مسرور و شــــاد
هر ستمگر لرزه بر جانش فتــــــــــاد
كاخ كسري سخت لرزيد و شكســـــت
وحشتي بر خواب نوشروان نشســـت
گشت خاموش آتش آتشكــــــــده
بت به زير افتاد در هر بتكــــــــــــده
سرنگون در كعبه بت هايش شده
خشك اندر ساوه دريايش شــــــــــده
آري آمد منجي اهل هـــــــــــدي
رهنماي خلق بر راه خـــــــــــــــــــدا
خاتم پيغمبران زائيده شــــــــــد
بر جمالش نور حق تابيده شـــــــــد
او كه در انجيل احمد نـام داشت
جد او نام محمد را گــــــــــــــذاشت
كل اوصاف نكو جمعنـــــد در او
عاجزند اوصاف انـــــــدر وصف او
او كريم و رحمه للعالميـــــــــــــــــن
مهربان است و رحيم است و امــين
صبر و حلم او به عالم شهره بــــود
او نظيف و طاهر اما ساده بـــــــود
عابد و زاهد، عليم است و دليــــــــر
حسن خلق او به عالم بي نظيــــــــر
قبل بعثت فكر و ذكر او خــــــدا
بود عبادتگاه او غار حــــــــــــــــرا
تا كه آمد پيك حق از پيش يـــــــــــار
گفت محمد خوان به نام كردگــــــــار
جامه ختم رسالت را بپــــــــــــــــوش
بادة جشن نبوت را بنــــــــــــــــوش
حكم و فرمان رسالت آمــــــــــــــــده
رمز انذار و بشارت آمــــــــــــــــــده
کرد طلوع خورشيد چون از كوه نور
جهل و كفر و بت پرستــي گشت دور
با تمام ظلم و جور كافـــــــــــــــــــران
گشت پيروز جبهه حق بــــــــــــاوران
شاكريم بر درگه رب عظيـــــــــــــــــم
كو عطاكرده به ما كل نعيـــــــــــــــــم
آري آري او عنايت كـــــــــــرده است
بندگان خود هدايت كــــــــــــرده است
دين اسلام بهترين دين هــــــــــــــــــا
اكمل برنامه ها قرآن مـــــــــــــــــــــا
با محمد خاتم پيغمبـــــــــــــــــــــــران
او فرستاده براي مؤمنـــــــــــــــــــان
آن محمد كو جمـــــــــــال خلقت است
او كه در پاكي كمــــــال عصمت است
خاندانش بهترين مردمـــــــــــــــــــان
آيه تطهير هست در شانشــــــــــــــان
باز مي گوييم همه شكر خــــــــــــــدا
كاين سعادت كرده او بر ما عطــــــــا
دين ما اسلام و مذهب شيعـــــه است
پيرو دين محمد بيمــــــــــــــــه است
عاشقيم بر دين حق از خرد و پــيــــر
اي خدا اين عشق را از ما مگيــــــــر
شافع ما احمـــــــــــــد و اولاد اوست
اهل و بيتش را زجان داريـــــم دوست
چو ن كه راجي عشق او دارد بــه دل
در قيامت پس نمي گردد خجـــــــــــل
برچسبها: